Alborz-01.png
alborz-popel.jpg
مراقب چشم باطن خود باشیم
ارسال در: 1392/12/10-09:22
هنگامی که انسان، مدت ها در تاریکی بماند یا به علل دیگری چشم خود را ببندد و از نگاه کردن خودداری کند؛ قدرتِ دید خود را به تدریج از دست خواهد داد و سرانجام نابینا خواهد شد.

هنگامی که انسان، مدت ها در تاریکی بماند یا به علل دیگری چشم خود را ببندد و از نگاه کردن خودداری کند؛ قدرتِ دید خود را به تدریج از دست خواهد داد و سرانجام نابینا خواهد شد. دیدِ باطنِ انسان نیز، از این قانون مستثنی نیست؛ چشم پوشی مستمر از حقایق و به کار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعیت ها، به تدریج چشمِ تیزبینِ عقل را ضعیف کرده و سرانجام نابینا می کند.در حقیقت انسان خود و با دست خود به این کار مبادرت می ورزد؛ زیرا سنّت خداوند متعال آن است که هنگامی که نعمتی را عطا فرمود؛ آن را تغییر نمی دهد؛ مگر این که خود افراد آن را تغییر دهند: «... إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ...(۱): همانا خداوند برای هیچ گروهی آنچه را دارند (از نعمت و رفاه یا بلا و سختی) تغییر نمی دهد تا آنکه آنان آنچه را در خود دارند (از ایمان و کفر یا طاعت و فسق) تغییر دهند .»

روش انبیا در دعوت به حق

انبیا (علیهم السلام) به امر پروردگار موظّفند؛ ابتدا مردم را به توحید، نبوّت و معاد دعوت کرده و با بیان دلایل علمی در قالبِ حکمت، موعظه و جدال احسن آن معارف را در جان مخاطبانشان بنشانند و سپس برای آنان، معارف دینی را به صورت معجزه و با مباهله و تحدّی، ملموس و قابل درک و از این رو حجّتِ خداوند را بر مخالفان تمام سازند.همان گونه که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سخنانِ مخالفان با صبر و متانت گوش فرا داد و سپس برای آنان دلیل عقلی آورد. (۲) چنانکه در روایاتِ تاریخی آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانه ای داشت. او با حضرت ابراهیم درباره خداوند مباحثه و مجادله کرد. وقتی حضرت ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می کند و می میراند، او گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم.

سپس دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، یکی را آزاد نمود و دیگری را دستور داد بکشند.وقتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتی از زنده کردن و میراندن دارد و چگونه می خواهد افکار دیگران را منحرف کند، فرمود: خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا داری که بر جهانِ هستی حکومت داری و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست، خورشید را از مغرب بیرون بیاور! آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخی جز سکوت نداشت (۳): «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْک إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّی الَّذی یحْیی وَ یمیتُ قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ قالَ إِبْراهیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کفَرَ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»(۴)هدف آن بزرگواران از امرِ هدایت، تنها روشنگری حق از باطل است و خداوند نمی خواهد که آنان به اجبار ایمان بیاورند: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعینَ (۵): اگر بخواهیم، از آسمان برایشان آیتی نازل می کنیم که در برابر آن به خضوع سر فرود آورند.»

واکنش مخالفان پس از دعوت انبیا

مخالفان پس از دعوت انبیا (علیهم السلام) به دو گونه عمل می کنند:۱ عدّه ای به ظاهر یا واقعاً منصف اند که اگر با حجّتِ الهی آشنا شوند؛ قانع خواهند شد.چنانکه برخی از انسان های فریب خورده، با روشن سازی های انبیا (علیهم السلام) به فطرت اوّلی خود برگشته، ضمیر خفته شان بیدار می شد. دو نمونه قرآنی بازگشت به فطرت به قرارِ زیر است: الف: درباره قومِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) آمده است که پس از روشنگری های حضرت، به خود آمدند و به ظلم خود اعتراف کردند: «فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (۶): پس به خود آمده و [به یکدیگر] گفتند: «در حقیقت، شما ستمکارید.»ب: ساحران عصرِ حضرت موسی (علیه السلام) نیز پس از مشاهده معجزه روشنِ آن حضرت و فرق آشکار آن با سحر، به فطرتِ خویش بازگشته و به او ایمان آوردند، به گونه ای که تلاشِ سرانِ ستم که منافع خود را در خطر دیده و با عوام فریبی، آن ها را به ادامه راهِ باطل فراخواندند نیز ناکام ماند: «فَأُلْقِی السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی * قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکمْ إِنَّهُ لَکبیرُکمُ الَّذی عَلَّمَکمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَینا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی * قالُوا لَنْ نُۆْثِرَک عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۷): پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم. [فرعون] گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است، پس بی شک دست های شما و پاهایتان را یکی از راست و یکی از چپ قطع می کنم و شما را بر تنه های درخت خرما به دار می آویزم، تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است. گفتند: «ما هرگز تو را بر معجزاتی که به سوی ما آمده و [بر] آن کس که ما را پدید آورده است، ترجیح نخواهیم داد پس هر حکمی می خواهی بکن که تنها در این زندگی دنیاست که [تو] حکم می رانی.»۲ گروهی ستم پیشه اند و با مغالطه زندگی می کنند. این گروه به هیچ وجه قانع نمی شوند.

این گروهِ ستم پیشه، در نتیجه اعمالِ شوم و لجاجت های مستمرشان، توانِ درک دلایل عقلی و حسّیِ پیامبران (علیهم السلام) را نداشته و پوشیده شده به دو حجابند (۸):حجابی که آنان بر اثرِ چشم پوشی از حق بر اثر هوی و هوس و گناه، بر چهره خویش افکنده اند: «کلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکسِبُونَ (۹): چنین نیست [که می پندارند،] بلکه اعمالشان زنگاری بر دل هاشان گردیده است.»حجابی که خدای سبحان به کیفرِ چشم پوشی از حقایق، بر آنان افکنده: «... ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُون(۱۰): سپس [مخفیانه از حضور پیامبر] بازمی گردند. خدا دلهایشان را [از حقّ ] برگرداند، زیرا آنان گروهی هستند که نمی فهمند.» و آن مهر زدن بر دل ها و گوش های آنان است: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِک حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ(۱۱): گفتند: دل های ما از آنچه ما را بدان دعوت می کنی در پرده است و گوش هامان سنگین است و میان ما و تو حجابی است. تو به کار خود پرداز و ما نیز به کار خود می پردازیم.» بدین ترتیب اگر انسان پس از روشن شدنِ حقّ، به جای خدا محوری، هوی محور و هوس مدار باشد؛ خداوند سمع و قلبِ او را مهر می کند و بر چشمِ او، پرده ای ستبر می افکند که پس از آن حق را نمی شنود و نمی بیند و نمی فهمد؛ زیرا او، عالمانه، هوی پرست شده است: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ...(۱۲): آیا آن کس که هوسش را چون خدای خود گرفت و خدا از روی علم گمراهش کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند، دیده ای؟ اگر خدا هدایت نکند؛ چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ چرا پند نمی گیرید؟»

منبع :پوزتال خبری البرز
نظرات ارسالی:
 
مشارکت در بحث:
نام:
ایمیل:
متن پیام:
کد امنیتی:


درباره ما
جستجو
پیوندها
عضویت
ورود


RSS
آب و هوا



تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال خبری البرز می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
البرز به هیچ ارگان ،دسته ، حذب و گروهی وابسته نیست

Copyright alborznews©2010 . All Rights Reserved