Alborz-01.png
alborz-popel.jpg
تازه ترین گفته های بازیگر «وضعیت سفید» ‌عباس غزالی وقتی فیلمی از جکی چان یا بروسلی می‌بینم، جوگیر می‌شوم که با بغل دستی‌ام دعوا کنم یا کشتی بگیرم!!!
ارسال در: 1390/08/17-12:15
از سنگینی کارتن‌ها تمام دست‌هایم سیاه می‌شد یا می‌بُرید. داخل انبار که می‌رفتم، دستم را در دهانم می‌گذاشتم تا کسی صدای گریه‌ام را نشنود!

به گزارش پورتال خبری البرز، عباس غزالی که این روزها با بازی نقش بهروز در مجموعه تلویزیونی«وضعیت سفید» به چهره‌ای شناخته شده میان مخاطبان تلویزیونی تبدیل شده است در گفت‌وگویی با بیان مصائب و مشکلاتش برای رسیدن به حرفه بازیگری گفته است روزی به هر دری زده تا دیده شود، تا بازی کند، تا دیگر نگاه سنگین پدر و مادر و اطرافیانش آزارش ندهد، تا برای درآوردن پول دیگر مجبور نباشد در بازار کارتُن‌های سنگین را جابه‌جا کند، تا دیگر در انبار کارتن‌ها به خاطر کارش زار نزند و برای اینکه کسی صدای گریه کردنش را نشنود، دستانش را گاز نگیرد! بخش‌هایی از مصاحبه غزالی را با ایده‌آل در ادامه می‌خوانید.


جوگیر می‌شوم که با بغل دستی‌ام دعوا کنم!
هنوز که هنوز است وقتی فیلمی از جکی چان یا بروسلی را می‌بینم، جوگیر می‌شوم که با بغل دستی‌ام دعوا کنم یا کشتی بگیرم! همین عکس‌العمل‌ها را «بهروز» در «وضعیت‌ سفید» دارد که یک آدم فوق‌العاده جوگیر است، به‌خصوص جوگیر فیلم‌های بهروز وثوقی! اسمش هم از قضا بهروز است. به همین دلیل تصمیم گرفتیم تعدادی اِلمان برایش درست کنیم؛ یک نوع صداسازی، پوشش (شلوار کردی)، نوع راه رفتن، خندیدن و گریه کردن؛ کار من خیلی سخت بود چون حمید نعمت‌الله از من خواسته بود برای درآمدن کاراکتر «بهروز»، تیپ و شخصیت را با هم ترکیب کنم؛


اصلا در حدی نیستم که بخواهم ادای بهروز وثوقی را دربیاورم 
در «وضعیت سفید» ادای بهروز وثوقی را درنیاورده‌ام، اصلا در حدی نیستم که بخواهم ادای‌شان را دربیاورم  اما افتخار می‌کنم به اینکه کارگردانی از من خواسته مانند ایشان بازی کنم و حداقلش اینکه اسم کاراکترم «بهروز» است. حمید نعمت‌الله از من خواست آدمی را بازی کنم که جوگیر، متعصب و تاثیرپذیر از فیلم‌ها و هنرپیشه‌های آن دوره به‌خصوص بهروز وثوقی است. هنوز که هنوز است با وجود اینکه بیشتر از 30 سال از عمر آن فیلم‌ها می‌گذرد، آدم‌هایی در جنوب شهر زندگی می‌کنند که شلوار دم‌پا گشاد می‌پوشند، کلاه قیصری سر می‌کنند، چاقوی ضامن‌دار در جیب‌شان هست یا حداقل اینکه نوع دیالوگ‌های‌شان مثل بازیگرهای آن زمان است.


دستم را در دهانم می‌گذاشتم تا کسی صدای گریه‌ام را نشنود
چون بچه بزرگ خانواده بودم، نگاه پدر و مادر و اطرافیان خیلی رویم سنگینی می‌کرد چون این همه کار انجام داده بودم و اصلا هم دیده نشده بودم، این سنگینی نگاه خانواده‌ام خیلی عذابم می‌داد، به همین دلیل در یک مقطع تصمیم گرفتم کامل بازیگری را کنار بگذارم و برای کار به بازار رفتم؛ رفتم شاگرد یک مغازه عمده‌فروشی لوازم آرایشی و بهداشتی شدم؛ آنجا کارتن‌ها و بارهای مختلفی که از این‌ور و آن‌ور می‌رسید را جا به جا می‌کردم. این قضیه مال 6 سال پیش است. باورتان نمی‌شود اما وقتی اوستایم در مغازه به من می‌گفت باری را به انبار ببرم، از سنگینی کارتن‌ها تمام دست‌هایم سیاه می‌شد یا می‌بُرید. داخل انبار که می‌رفتم، دستم را در دهانم می‌گذاشتم تا کسی صدای گریه‌ام را نشنود، می‌رفتم مغازه اوستایم می‌گفت چرا چشم‌هایت قرمز شده؟ می‌گفتم آقا به این مواد شیمیایی حساسیت دارم، چیزی نیست! خنده‌دار است اما حقوقم به 200 هزار تومان هم نمی‌رسید!


از خودم بدم آمده بود! می‌گفتم این چه وضعش است؟
7 صبح می‌رفتم سرکار تا 9 شب، به هم‌دوره‌ای‌هایم چیزی درباره کارم نگفته بودم و هر وقت سؤال می‌کردند، می‌گفتم خدا را شکر همه چیز خوب است و دارم زندگی‌ام را می‌کنم! دوستانم بهم زنگ می‌زدند می‌گفتند امشب می‌خواهیم برویم سینما یا تئاتر، می‌گفتم برای من هم بلیت بگیرید، سریع می‌رفتم خانه یک ذره خودم را مرتب می‌کردم، بدون اینکه وقت کنم دست‌هایم را بشویم، می‌رفتم تئاتر یا سینما؛ چون بالاترین و بهترین لذت زندگی من، فیلم دیدن است. وقتی فیلم می‌بینم، با تلفن صحبت نمی‌کنم، پیامک نمی‌دهم، حتی دستشویی هم نمی‌روم چون باید از تیتراژ اول تا تیتراژ آخر را با دقت ببینم. اما وقتی در بازار کار می‌کردم، از فرط خستگی همان 5 دقیقه اول فیلم خوابم می‌برد! از خودم بدم آمده بود! می‌گفتم این چه وضعش است؟ من عاشق این کار هستم.


تصمیم گرفتم دفترچه خدمتم را بگیرم و بروم سربازی
بلاتکلیف بودم و از کار در بازار هم بدم آمده بود، تصمیم گرفتم دفترچه خدمتم را بگیرم و بروم سربازی. گفتم شاید اگر یک دوره تنها باشم و سربازی‌ام را هم تمام کنم، بعد از اینکه برگردم، دوباره‌ همه چیز را از صفر شروع خواهم کرد. دفترچه‌ام را که خواستم پست کنم، گفتند بسته است، ساعت اداری تمام شده، فردا بیا. همان شب تلفنی به من شد که برای بازی در فیلم «A,B,C,D» از من دعوت شد که رفتم آن را در گناوه بازی کردم و اتفاقا جایزه هیئت منتقدان نویسندگان جشنواره همدان را برنده شدم.  آنچنان که از آن روز به بعد هیچ موقع بیکار نشده‌ام.


اگر به پرویز پرستویی دنیا را هم بدهید، باز کم داده‌اید!
روزی در یک مصاحبه‌ خبرنگاری از من پرسید چقدر دستمزد می‌گیری؟ در جوابش گفتم من اگر یک میلیارد هم بگیرم، کم گرفته‌ام! همه گفتند بابا طرف فکر کرده چه خبره؟! من نه در مورد خودم حتی اگر به پرویز پرستویی دنیا را هم بدهید، باز کم داده‌اید! می‌دانی چرا؟ چون بازیگری شغلی نیست که بابتش دستمزد بگیری! این پولی که ما بازیگران می‌گیریم، فقط برای دلخوشی است؛ به این دلیل که با پولش می‌توانی فقط ماشینت را عوض کنی، خانه‌ بخری و... اما آیا سلول مرده‌ات را می‌توانی دوباره زنده کنی؟!


سلول‌های بدنم می‌میرند و دیوانه می‌شوند
 رفته‌ام تحقیق کرده‌ام، بدن در طول شبانه روز ساعتی را باید فعالیت کند و زمانی را به استراحت و خوابیدن اختصاص دهد تا سلول‌هایش استراحت کنند و بخوابند. منِ بازیگر نصفه شب آفیش می‌شوم و باید بروم سر صحنه، در یک سکانس باید از اعماق وجودم فریاد بزنم، خب معلوم است که سلول‌های بدنم می‌میرند و دیوانه می‌شوند. این سلول‌های مرده را با چه پولی می‌توانی ترمیم کنی؟ هیچ کس حرف من را نمی‌فهمد مگر اینکه بازیگر باشد. اگر عاشق بازیگری نبودم، اصلا سمتش نمی‌آمدم چون خیلی مشقت، مکافات و بی‌خوابی دارد! باور کنید ذره ذره پیر شدنم را دارم به عینه می‌بینم! هر سکانس حسی که بازی می‌کنم و انرژی می‌گذارم، دست و بالم خواب می‌رود، چشم‌هایم سیاهی می‌رود، نصفه شب ضعف می‌کنم، نمی‌توانم شامم را بخورم، همه اینها را می‌توانی با پول جبران کنی؟

منبع :پورتال خبری البرز
نظرات ارسالی:
 
مشارکت در بحث:
نام:
ایمیل:
متن پیام:
کد امنیتی:


درباره ما
جستجو
پیوندها
عضویت
ورود


RSS
آب و هوا



تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال خبری البرز می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
البرز به هیچ ارگان ،دسته ، حذب و گروهی وابسته نیست

Copyright alborznews©2010 . All Rights Reserved